“ژینا” منسوب به ” ژین ” – صفت فاعلی در زبان کردی – است. ژین به معنای زیستن است و از این رو می توان گفت ژینا هم به معنای نامیرا و زندگی بخش است.
توسعه پویا، در زبان کُردی میان کلمات ژن ( به معنای زن )، ژین، ژیان ( به معنای زندگی)، ژیار( به معنای تمدن) و ژیانەوە ( به معنای رستاخیز) قرابت ریشه شناختی وجود دارد.
“هاوژین” هم معادل کردی واژه همسر است که انصافا از لحاظ آوایی و معنایی از معادل فارسی خود بسی زیباتر است.
چه، بدون هیچ اغتشاش مفهومی و صعوبت آوایی، با رساترین وجه، مفهوم ” در زندگی مشترک بودن ” را می رساند.
زندگی مشترکی که رکن رکین آن زن است.
تاریخ زبان در این زمینه حاوی درسی مهم است: زن سرچشمه آفرینش است و مصدر زیستن تنها با اضافه شدن یک حرف، مسقیما از اسم زن می آید.
مضاف بر این، آفریدن تنها عملی زیست شناختی و مربوط به حیات بخشیدن به کالبد بی جان نیست.
بلکه فراتر از آن تاملی است بر جهان و خود مفهوم زندگی و دلالت های معنوی و فرهنگی آن و خویشاوندیش با مفاهیم متعالی نظیر فرهنگ و تمدن.
بی دلیل نیست که زیباترین نام های دخترانه و پسرانه کردی، از مصدر ژین می آیند تا با هر ولادت، داستان زندگی و شور و سرزندگی آن را روایت کنند: ژینا، ژیوار، ژیار، ژیان، ژینو، هاوژین و …
مرگ ژینا( مهسا امینی ) دختر ۲۲ ساله سقزی از این منظر، راوی جوانمرگی تلخ این تذکره زبانی و جهان معانی آن است.
رویدادی بغایت تروماتیک که وجدان جمعی ایرانیان را رنجور و همچون کاردی زهرآگین در ژرفای آن فرو رفت.
پسرکشی، پدرکشی و برادرکشی مضامینی آشنا در تاریخ اسطوره و ادبیات ما هستند.
اساسا داستان آفرینش با رنج نامه ی قتل هابیل بدست قایبل آغاز می شود.
برجسته ترین مضمون پسرکشی در روایات دینی نیز، داستان قربانی کردن اسماعیل بدست ابراهیم به عشق معبود است.
تراژدی قتل سهراب توسط رستم هم فواره ی خونی است که سده هاست جهان اساطیری ما را سرخ فام و خونین کرده است.
اما در کم تر داستانی، زن میمیرد و این صرفا به علت ریخت مردسالارانه روایات جهان پیشامدرن از زندگی نیست، بلکه بخاطر هراس از زوال خود مفهوم زندگی است!
زن سرچشمه حیات و مصدر اصلی توالد و تناسل و توالی زیستی است و دخترکشی، خواهر کشی و زن کشی، بالقوه می تواند هستی را با مصائب مرگبارتری از مرگ مردان روبرو سازد.
در داستان ژینا، اما زن مرده است. مرگی اسطوره ای که حاصل زنانه تر شدن ساختارهای اجتماعی است.
زنانه شدن جامعه ایران در برتو نوسازی و غالب شدن امر مدرن، در دل خود امکان وارونه کردن بسیاری از سنتها و اسطوره ها را فراهم کرده است.
پایتختی که خنکای شهریور و فراغت قبل از پاییز آن، جوانان زیادی را برای دیدن زیبایی ها و سرزندگی هایش به سوی خود می کشاند، ” ایراندخت ” خود را کشته است!
بی گناه و بی تاوان و درست مانند تراژدی سهراب و سوگ سیاوش!
در شهری که چند سالی است ذائقه های زیباشناختی آن با خوش آهنگی و پرمعنایی نام های دخترانه ی کردی دمساز شده و دخترانش نام هایی چون هیوا، روناکا، ژینا و … را برخود دارند، بناگاه “خود ژینا” می میرد!
مسافری غریب که قرار بود چند صباحی سفیر زندگی در پایتخت دود گرفته باشد!
مرگی غمبار که شاخک های احساسی و زیباشناختی شهر را تیز می کند!
از این منظر اندوه ملی برای مرگ ژینا، سوگواری برای خود زندگی است. نگرانی از خشکیدن سرچشمه حیات است.
دفاع از کرامت انسان و آزادی آن در تعیین سرنوشت خویش است.
زن و زندگی مفاهیمی هم بسته اند و تاریخ زبان و جهان اسطوره ها و نمادها و معانی هم این را می گوید! زن نباید بمیرد!
لینک کوتاه: